تاکتیک سیاسی ائمه
یکی از اشکالاتی که برخی از اهل سنت به تشیع وارد ساختهاند اعتقاد به تقیه میباشد. در نتیجه شناخت جایگاه آن در اسلام از اهمیت بالایی برخوردار است.
جایگاه تقیه در تفکر شیعه
تقیه بدین معنا است که فرد در شرایطی خاص، برای حفظ مصلحت برتری، مانند حفظ جان خود و دیگران و حفظ دین یا مصالح عامه، سخنی را به نحوی بیان دارد که همگام با حقیقت نمیباشد. ریشه این اعتقاد در قرآن قابل ردیابی است که صریحترین آیات در این باب در سوره آل عمران آیه 28:
«لا یَتَّخِذِ الْمُۆْمِنُونَ الْكافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُۆْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ؛ افراد باایمان نباید به جاى مۆمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند و هر كس چنین كند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد (و پیوند او به كلّى از خدا گسسته مىشود) مگر اینكه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقیّه كنید). خداوند شما را از (نافرمانى) خود، بر حذر مىدارد و بازگشت (شما) به سوى خداست»
و سوره نحل آیه 106:
«مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیم؛ كسانى كه بعد از ایمان كافر شوند به جز آنها كه تحت فشار واقع شدهاند در حالى كه قلبشان آرام و با ایمان است آرى، آنها كه سینه خود را براى پذیرش كفر گشودهاند، غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظیمى در انتظارشان!» آمده است.
تقیه بدین معنا است که فرد در شرایطی خاص، برای حفظ مصلحت برتری، مانند حفظ جان خود و دیگران و حفظ دین یا مصالح عامه، سخنی را به نحوی بیان دارد که همگام با حقیقت نمیباشد
در سبب نزول آیه دوم، ابن کثیر ـ از علمای بزرگ اهل سنت ـ و دیگر مفسران به داستان شکنجه عمار اشاره کردهاند. در سالهای آغازین بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله) مشرکان مکه، عمار یاسر و خانواده او را اسیر کرده و تحت شکنجههایی بسیار سخت قرار دادند تا آنها را به اجبار وادار کنند از محمد (صلی الله علیه و آله) برائت جویند. پدر و مادر او به شهادت رسیدند اما عمار که در این حالت، در معرض اذیت و آزار دشمنان قرار داشت به ظاهر، آنچه را دشمنان میگفتند بر زبان جاری کرد و از چنگال آنان رهایی جست. سپس با دیدگانی اشکبار نزد رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) رفته و اظهار پشیمانی نمود. ایشان به وی گفتند اگر بار دیگر نیز تو را اسیر نمودند همانگونه که میخواهند بگو.
از جمله آیاتی که اجمالاً بر جواز تقیه در اسلام اشاره دارند آیاتی هستند که به مسلمین اجازه میدهند در هنگام اضطرار و سختی کاری را که پیش از این حرام بوده است انجام دهند. از جمله این آیات میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
1ـ بقره/173: إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْكُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیم؛ خداوند، تنها (گوشت) مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را نام غیرِ خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شود، حرام كرده است. (ولى) آنكس كه مجبور شود، در صورتى كه ستمگر و متجاوز نباشد، گناهى بر او نیست (و مىتواند براى حفظ جان خود، در موقع ضرورت، از آن بخورد) خداوند بخشنده و مهربان است.
2ـ قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ یَكُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِیم؛ بگو: در آنچه بر من وحى شده، هیچ غذاى حرامى نمىیابم به جز اینكه مردار باشد، یا خونى كه (از بدن حیوان) بیرون ریخته، یا گوشت خوک كه اینها همه پلیدند یا حیوانى كه به گناه، هنگام سر بریدن، نام غیر خدا [نام بتها] بر آن برده شده است. اما كسى كه مضطر (به خوردن این محرمات) شود، بىآنكه خواهان لذت باشد و یا زیادهروى كند (گناهى بر او نیست) زیرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است.
در روایات شیعه احادیث فروانی وجود دارد که به صورت تقیهای صادر شدهاند. بر اساس آنچه از ائمه (علیهم السلام) نقل شده است یکی از راههایی که در شناخت مفهوم صحیح روایات اهمیت بالایی دارد آگاهی با عقاید و احکام متدوال در میان فرق مخالف شیعه میباشد. از جمله این روایات میتوان به این حدیث اشاره نمود:
امام رضا (علیه السلام) نقل میکند که امام باقر (علیه اسلام) درباره قنوت فرمودند: «اگر خواستی، قنوت را به جای آور، و اگر نخواستی مخوان». امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «اگر تقیه بود قنوت مگذار» و من این گفته را تقلید کردم.
در اینجا معصوم (علیه السلام) خود به تقیه بودن سخن معصوم دیگر تصریح کردهاند ولی همیشه چنین نیست. به عنوان نمونه غیاث بن ابراهیم از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که از قول پدرشان فرمودند که ایشان میت را با عودی که به مُشک آمیخته باشد معطر میکردند. حال آنکه تعابیر دیگری از معصومین (علیهم السلام) آمده است که فرمودهاند:
ـ کفن را عطرآگین نسازید.
ـ کفنها را خوشبو نسازید و به امواتتان ماده خوشبوکنندهای جز کافور نمالید، چرا که میت به منزله مُحرِم است.
ـ پیامبر (صلی الله علیه و آله) از اینکه جنازه را با عطرافشانی دنبال کنند نهی نمود.
بنابراین روایت مورد بحث در مقایسه با روایات دیگر، بیانگر تغییر لحن و حکم میباشد. این حدیث همچنانکه شیخ صدوق در «استبصار فیما اختلف من الأخبار» آورده است حمل بر تقیه میگردد.
از معصومین (علیهم السلام) آمده است که فرمودهاند: کفنها را خوشبو نسازید و به امواتتان ماده خوشبوکنندهای جز کافور نمالید، چرا که میت به منزله مُحرِم است
نهایت آنکه در تاریخ مبارزات مذهبى، اجتماعى و سیاسى زمانهایى پیش مىآید كه مدافعان حقیقت اگر بخواهند به مبارزه آشكار دست بزنند هم خودشان و هم مكتبشان به دست نابودى سپرده مىشود و یا لااقل در معرض مخاطره قرار مىگیرد. در چنین مواقعى راه صحیح و عاقلانه این است كه نیروهاى خود را به هدر ندهند و براى پیشبرد اهداف مقدس خود به مبارزات غیر مستقیم و یا مخفیانه دست بزنند. در حقیقت تقیه براى اینگونه مكتبها و پیروان آنها در چنین لحظاتى نوعی تغییر شكل مبارزه محسوب مىشود كه مىتواند آنها را از نابودى نجات دهد، و در ادامه مجاهدات خود پیروز گرداند. كسانى كه بر تقیه به طور دربست قلم بطلان مىكشند معلوم نیست براى اینگونه موارد چه طرحى دارند؟ آیا نابود شدن خوب است و یا ادامه مبارزه به شكل صحیح و منطقى؟ راه دوم همان تقیه است و راه اول چیزى است كه هیچ كس نمىتواند آن را تجویز كند.
چکیده:
از آنچه گفتیم روشن شد كه تقیه یک اصل مسلم قرآنى است ولى در موارد معین و حساب شده كه ضابطه آن در بالا آمد، و اینكه مىبینیم بعضى از ناآگاهان تقیه را از ابداعات پیروان اهل بیت (علیهم السلام) مىشمرند دلیل بر این است كه با آیات قرآن آشنایى زیادى ندارند.
فرآوری: زینب مجلسی
بخش اعتقادات شیعه تبیان
منبع:
1 - پاسخهای ما، علی عطایی، ص 243.
2 - تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 2، ص 500.
3 - علامه مجلسی و فهم حدیث، عبد الهادی فقهی زاده، ص 343.
4 - فقه الحدیث و نقد الحدیث، داود سلیمانی، ص 167.